بارون میاد جرجر
گم شده راه بندر
ساحل شب چه دوره
آبش سیاه و شوره
ای خدا کشتی بفرست
آتیش بهشتی بفرست
جاده کهکشون کو؟
زهره ی اسمون کو؟
چراغ زهره سرده
تو سیاهیا میگرده
ای خدا روشنش کن
بارون میاد جر جر
بارون میار جر جر
رو گنبد و رو منبر
لکلک پیر و خسته
بالای منبر نشسته
"- لکلک ناز قندی
یه چیز بگم نخندی؟
تو این هوای تاریک
دالون تنگ باریک
وقتی که می پریدی
تو زهره رو ندیدی؟
"- عجب بلایی بچه
از کجا می آیی بچه ؟
نمی بینی خوابه جوجه ام
حالش خرابه جوجه ام
از بس که خورده غوره
تب داره مثل کوره؟